English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8268 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rede U وقوع مصلحت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
politic U مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
expediency U مصلحت
expedient U مصلحت
expedients U مصلحت
interests U مصلحت
interest U مصلحت
advisability U مصلحت
advice U مصلحت
pragmatism U مصلحت گرایی
impolicy U خلاف مصلحت
impolitic U مخالف مصلحت
pragmatist U مصلحت گرای
expedient U مصلحت امیز
inadvisability U خلاف مصلحت
expedients U مصلحت امیز
politicly U ازروی مصلحت
vital interest U مصلحت حیاتی
To regard as advisable . To deem prudent . U مصلحت دیدن
advised U مصلحت امیز
interests U سود مصلحت
interest U سود مصلحت
expediential U مصلحت امیز
policy U مصلحت اندیشی
policies U مصلحت اندیشی
As deemed advisable . As expedient . U هرطور که مصلحت با شد
white lie <idiom> U دروغ مصلحت آمیز
white lie دروغ مصلحت آمیز
politic U مصلحت امیز کاردانی
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
expediently U از روی مصلحت یا اقتضا
A white lie . U دروغ مصلحت آمیز
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
inexpediently U از روی فلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
honesty is the best policy U عین مصلحت در راستی ودرستی است
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
outbreak U وقوع
occurance U وقوع
outbreaks U وقوع
incidence U وقوع
occurrence U وقوع
far between U کم وقوع
occurence U وقوع
occurrences U وقوع
imminence U قرابت وقوع
interjacency U وقوع در میان
infrequency U ندرت وقوع
externality U وقوع درخارج
bring to pass U به وقوع رساندن
centricity U وقوع درمرکز
come off U وقوع یافتن
come through U وقوع یافتن
frequentness U کثرت وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
recurrenge U وقوع مکرر
contingencies U احتمال وقوع
done U وقوع یافته
scenes U جای وقوع
under way U درشرف وقوع
locality U محل وقوع
localities U محل وقوع
presence U وقوع وتکرار
frequency U کثرت وقوع
frequencies U کثرت وقوع
scene U جای وقوع
incidence U تصادف وقوع
chronological U بترتیب وقوع
contingency U احتمال وقوع
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
trichromatism U وقوع درسه حالت
carry U نشانه وقوع وام
imminency U وقوع خطر نزدیک
carrying U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
carried U نشانه وقوع وام
red handed U حین وقوع جنایت
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
chronological U ترتیب زمانی وقوع
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
imminence U وقوع خطر نزدیک
accident proof U علت وقوع حادثه
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
bring about U سبب وقوع امری شدن
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
metal deactivator U مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
faulted U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
probability factor U ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
crash position indicator U برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com